مبانی نظام مردم سالار اسلامی
مقام معظم رهبری تشکیل حکومت را به عنوان پیش فرض، از ضروریات عقل و مورد تایید شرع مقدس اسلام میداند[i] که ما در اینجا در پی تبیین آن نیستیم. اما با توجه به این مهم، سؤالات اساسی و بنیادی مطرح است از جمله اینکه در یک حکومت، واضع قانون چه کسی است و بعد از وضع قانون، اجرای قانون و زمامداری جامعه باید در دست چه کسی باشد؛ به عبارت دیگر، فلسفه سیاسی که در پی کشف حقیقت در حوزه سیاست است، چه پاسخی در این زمینه دارد و حق قانونگذاری و حاکمیت را در یک حکومت از آنِ چه کسی میداند، چه قانونی، مشروع است و مشروعیت کدام حاکم مورد قبول است؟ در این بخش از مقاله در پی آن هستیم تا دیدگاه مقام معظم رهبری را در اینباره تبیین کنیم و به سه سؤال پاسخ دهیم که عبارتند از اینکه حق حاکمیت از آنِ چه کسی است، کدام قانون از مشروعیت برخوردار است و اینکه مردم در حاکمیت چه نقشی دارند؟
الف. حق حاکمیت
مقام معظم رهبری حق حاکمیت و زمامداری را فقط از آن خداوند متعال میداندو معتقد است هیچ انسانى این حق را ندارد که ادارهى امور انسانهاى دیگر را بهعهده بگیرد، بلکه سرپرستی جامعه، مخصوص خداى متعال است با این تبیین که خالق و منشئ و عالم به مصالح و مالک امور انسانها است.[ii] ایشان معتقدند در منطق اسلام، ولایت و سرپرستی فقط از آن خداوند است و اصل، عدم ولایت شخصی بر شخص دیگر است مگر اینکه خداوند این حق را به کسی واگذار کند.[iii]
خداى متعال، این ولایت و حاکمیت را از مجارى خاصى اعمال مىکند. در دورانی که معصوم در قید حیات باشد، حاکم اسلامی بر اساس تعیین شخص، تحقق پیدا میکند و در زمان غیبت معصوم بر اساس معیارها، ضوابط و نظر مردم، انتخاب میشود. در هر صورت، وقتى این اختیار به حاکم داده مىشود که امور مردم را اداره کند، باز این حاکمیت، حاکمیت خداست و این، قدرت و سلطان الهى است که بر مردم اعمال مىشود. پس آن حاکمی که سرپرستی امور جامعه را بر عهده میگیرد، منهاى ولایت الهى و قدرت پروردگار، هیچگونه حقى نسبت به انسانها و مردمِ دیگر ندارد. آن کسى که این ولایت را از طرف خداوند عهدهدار مىشود، باید نمونهى ضعیف و پرتو و سایهیى از آن ولایت الهى را تحقق بخشد و نشان بدهد.[iv]
مقام معظم رهبری فرق اساسی بین حاکمیت الهی و غیر الهی را در این میداند که در حاکمیت الهی، آن شخص یا آن دستگاهى که ادارهى امور مردم را به عهده مىگیرد، مظهر قدرت، عدالت، رحمت و حکمت الهى است بر خلاف حاکمیت غیر الهی که جهالتها، شهوات نفسانى، هوى و هوس و سلایق شخصىِ متکىِ به نفع و سود شخصى یا گروهى، حکومت میکنند و اساساً سرّ اینکه در حاکمیت الهی، معصوم باید در راس حکومت باشد همین است که هیچگونه امکان تخطى و تخلفى وجود نداشته باشد. آنجایى هم که عصمت وجود ندارد و میسّر نیست، دین، تقوا و عدالت باید بر مردم حکومت کند که نمونهیى از ولایت الهى محسوب مىشود.[v]البته چنانکه بعداً خواهد آمد نقش مردم نیز در این بین، اهمیت به سزایی دارد و یکی از پایههای اعمال مشروعیت به حساب میآید.
در باب حق حاکمیت، نظریههای دیگری نیز وجود دارد که هر کدام تلاش دارند مبنای نظریه خود را تبیین کنند؛ به عنوان مثال نظریه قهر و غلبه در این باب معتقد است ارزش تابع قدرت است، لذا کسانی که از برترین نیروی جسمی و فکری برخوردار هستند، به علت داشتن قدرت، حق حاکمیت با آنهاست[vi]و نظریه قرارداد اجتماعی بر این است که چون مردم صاحب زندگی اجتماعی هستند و منافع و مضارّی که از این زندگی حاصل آید، یکسره به مردم برمیگردد، لذا مردم باید اداره امور جامعه را بر عهده بگیرند.[vii] حال سؤالی که مطرح است این است که از دیدگاه مقام معظم رهبری حق حاکمیت بر چه اساسی برای خداوند است؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت نظریه حاکمیت الهی، ریشه در اصول و عقاید شرع مقدس اسلام و در راس همه توحید و یگانگی خداوند، دارد که زیربنا و قاعدهی اساسى تمام طرحها و برنامهها و افکار عملى و زندگیساز در اسلام است.[viii]
توحید، دامنه گستردهای دارد که مقام معظم رهبری، توحید در مالکیت را از مهمترین زیربناها در موضوع حق حاکمیت و اداره امور جامعه میدانند و معتقدند مُلک در زبان فارسی عبارت است از سلطه، هیمنه و تسلط بر هر چیزی که در حوزهی سلطنت و قدرت صاحب ملک است. این معنا از ملک حقیقتاً متعلق به خداوند متعال است که چیزی جز سلطنت و حکومت نیست. سلطنت دو گونه است؛ سلطنت تکوینی و سلطنت تشریعی. سلطنت تکوینی به این معنا است که تمام حرکات و تحولاتی که انسان در این عالم مشاهده میکند و تمام تغیراتی که در عالم هست، متعلق به خداوند متعال است یعنی اینها را خداوند به وجود آورده است و خالق و آفریننده همه آنها و همه حالات و قوانینی که بر آنها حاکم است، خداوند است[ix].
توحید در مالکیت و سلطنت تکوینی با این تحلیل مبنای حقِ حاکمیت الهی است که حاکمیت غیر خداوند مصداق غصب و تجاوز به حقوق دیگران است و این، به حکم عقل، امری باطل و ناپسند است؛ با این توضیح که لازمه حکومت تصرف در جان و مال حکومت شوندگان است و کسی که مالک جان و مال دیگران نیست، تصرفش، به حکم عقل، تصرفی غصبی و باطل است، لذا باید قائل به حاکمیت کسی شد که مالک علی الاطلاق است تا چنین لازمهی باطلی یعنی غصب را در پی نداشته باشد.
ب. حق قانونگذاری
لازمه دیگر حکومت، نیازمندیش به قانون است چراکه زندگی انسانها باید بر طبق یک قانونی باشد و قانون جزو لوازمزندگی جمعی انسان هاست. جامعهی بی قانون موجب انحطاط، نابودی و زوال انسان خواهد شد. حال این سؤال پیش میآید که واضع قانون باید چه کسی باشد و به عبارتی چه کسی بر قوانین زندگی بشر قدرت و سلطنت دارد چرا که هر کسی که دستور زندگی و قانون زندگی را برای انسانها وضع میکند، او یک نوع سلطهای بر انسانها دارد. مقام معظم رهبری سلطه و قدرت بر قوانین بشری را مختص و متعلق به خداوند میدانند.[x] ایشان در تبیین این حق نیز معتقد است زمانی که همه پدیدههاى خلقت از آنِ خداوند است و حکومت تکوینى بر همه چیز در اختیار اوست، لذا وضع قوانین در جامعه هم باید در اختیار خداوند باشد.[xi] پس آن کسى که در جامعه، حقِ امر، نهى و فرمان و حق اجراى اوامر و معین کردن خط مشى جامعه و خلاصه حق تحکّم در همه خصوصیات زندگى انسانها را دارد، خداست.[xii]مقام معظم رهبری به این مهم چنین اشاره دارند:
[سیطرهی تکوینى خدا، مستلزم آن است که زمام قانونگزارى و تشریع نیز در قبضهی اقتدار و اختیار او باشد و همگان ( همه موجودات داراى شعور که مىتوان براى آنان قانون و شرع وضع کرد ) ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند].[xiii]
البته از دیدگاه ایشان، علم و دانش بی پایان خداوند متعال نیز ما را به این مهم یعنی؛ صلاحیت انحصاری خداوند در تنظیم مقررات بشری، رهنمون میشود.[xiv]در تحلیل این مهم باید اشاره کرد که بهترین قانون، آن است که واضعِ آن، علم همه جانبه پیرامون عالم هستی و به خصوص انسان که محور این عالم است، داشته باشد؛ هرچه آگاهی به نیازهای واقعی انسان بیشتر باشد، قانونی که وضع میشود بهتر و بیشتر میتواند پاسخگوی آن نیازها باشد، بر این اساس، چون خداوند، دانای مطلق است و آگاهی کامل به همه عالم هستی دارند، لذا قانونی که از این طریق وضع میشود کاملترین نسخه است.
بعد از تبیین حق حاکمیت و حق قانونگذاری لازم است تبیین مختصری از مجاری اعمال حاکمیت الهی در فلسفه سیاسی مقام معظم رهبری ارائه دهیم؛ قبلا اشاره کردیم حاکمیت الهی از مجاری خاصی اعمال میشود. از دیدگاه ایشان این مجاری در دو برهه قرار دارد؛ اول، آن برهه از زمان که دوران حضور معصوم است. برهه دوم، دوران عدم حضور معصوم. بنابراین برای تبیین بهتر بحث، سزاوار است ابتدا اشارهای به معنای ولایت و بعد از آن تبیینی را از ولایت معصوم و در نهایت ولایت فقیه، ارائه دهیم.
پدید اورنده علی اکبر سیلانی
[i] بیانات، در دیدار کارگزاران نظام، 18/2/1375
[ii] بیانات، در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام، 6/2/1376
[iii] بیانات، در دیدار استادان و دانشجویان قزوین ، 26/9/1382
[iv] بیانات، در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، 20/4/1369
[v] همان
[vi] محمد جواد نوروزی، نظام سیاسی اسلام، ص 154
[vii] لین و .لنکستر، خداوندان اندیشه سیاسی، جلد دوم، ص 960
[viii] سید علی خامنهای، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، ص 35-38
[ix] همان
[x] همان
[xi]سید علی خامنهای، ولایت، ص77
[xii] همان، ص69
[xiii][xiii] سید علی خامنهای، طرح کلى اندیشه اسلامى در قرآن، ص 38
[xiv] همان